سلام سارای گلم نمیتونم باور کنم که داری از پیشم میری
اصلا"
دیگه پیشم نیای میمیرم
از وقتی که از پیشم رفتی حالو حوصله خودمو نداشتم ونه می تونستم خوب کار کنم و نه کارمو درست انجام بدم وقتی که حرکت کردی حس خوبی نداشتم چون می دونستم وقتی که از کارم بر می گردم داغون میشم و این شد که هر کی منو می دید باور نمی کرد .........
شب وقتی از سر کار اومدم دیدم سارام نیست همون لحظه رنگم پریده بود حوصله نداشتم به زور راه میرفتم مامانم و زنداییم منو اینطوری دیدند از من پرسیدند چت شده بغض امانمو بریده بود نمی تونستم جوابشون رو بدم بدون اینکه حرفی بزنم رفتم رفتم سراغ اتاق پر خاطره تا وارد اتاق شدم
اول به سارا سلام کردم
بعد همون جایی که نشسته بود نشستم
نشستم گریه کردم تا شاید دلم آروم بشه
نمی دونستم دارم چه کار می کنم اون شب خواب و قرار نداشتم همش به فکر سارام بودم که چه جوری دلش اومد از پیش صادقش بره بره بره
گفتم سارا واقعا رفتی؟
واسه چی رفتی؟
منو تنها گذاشتی رفتی؟
باور نمی کنم که رفتی؟
اگه بری دیگه نمیای پس نرو ؟ پس نرو نرو...
سارا بمون برگرد نرو
بری داغون میشم نه شبم روز میشه و نه روزم شب
سارا بری میمیرم ـ داغون میشم

نوشته:صادق
نظرات شما عزیزان:
|